من ,پنج ساعت و بيست و پنج دقیقه تا تحویل سال

هذیان های شبانه من

نشستم جلوي pcتو خونه, منتظرم كه اين ساعتاي آخر يه معجزه اي شه, يه اتفاق خاص  بيفته كه همين جوري بيخودي يه ساليو به گا نداده باشم. هه.. خندم مي گيره, آخه چه معجزه اي تو اين همه روز چه گهي خوردم ,كه آخه از اين چند ساعت نميگذرم ,بوي گند تعلقات از خودم داره خفم مي كنه, هر سال بيشتر شبيه بقيه شدن نمي دونم, توش چه  جذابيته كه دست ازش بر نمي دارم, حس مي كنم فقط دارم خودمو زنجير مي كنم به آدما  دنيا و ارزشاش كه مي خوام بشاشم توش و من كه يه روزايي تصوير زندگي آيندم يه كوله پشتي و تنهايي و سفر بود ,زندگيه حالم شده زرق و برق و روابط و نظر آدما, من دارم فرو مي رم تو اين لجنو تو اين كثافتي كه بقيه بهش مي گن زندگي! واسه قبول داشتن خودم دنبال رضايت آدما از خودم مي گردم!من تو گه گير كردم ,شدم يكي از همون عوامي كه ازشون بيزار بودم.



نظرات شما عزیزان:

fimi
ساعت19:29---1 فروردين 1391
همه ي ادما تو كودكي وقتي هنوز خيلي اينوري نشدن روياهاي زيادي دارن...اما با گذشت زمان مي شن مث بقيه...همشو فراموش مي كنن....مي شن چيزي كه تو بچگي مي خواستن نباشن...

پاسخ:va kasi nist k zanjire ro be6kane,engar hame majburim!!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:,ساعت2:8توسط faeghe | |