نشستم جلوي pcتو خونه, منتظرم كه اين ساعتاي آخر يه معجزه اي شه, يه اتفاق خاص بيفته كه همين جوري بيخودي يه ساليو به گا نداده باشم. هه.. خندم مي گيره, آخه چه معجزه اي تو اين همه روز چه گهي خوردم ,كه آخه از اين چند ساعت نميگذرم ,بوي گند تعلقات از خودم داره خفم مي كنه, هر سال بيشتر شبيه بقيه شدن نمي دونم, توش چه جذابيته كه دست ازش بر نمي دارم, حس مي كنم فقط دارم خودمو زنجير مي كنم به آدما دنيا و ارزشاش كه مي خوام بشاشم توش و من كه يه روزايي تصوير زندگي آيندم يه كوله پشتي و تنهايي و سفر بود ,زندگيه حالم شده زرق و برق و روابط و نظر آدما, من دارم فرو مي رم تو اين لجنو تو اين كثافتي كه بقيه بهش مي گن زندگي! واسه قبول داشتن خودم دنبال رضايت آدما از خودم مي گردم!من تو گه گير كردم ,شدم يكي از همون عوامي كه ازشون بيزار بودم.
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesارديبهشت 1391فروردين 1391 اسفند 1390 AuthorsfaegheLinks
ردیاب خودرو
تبادل
لینک هوشمند
Specificفال حافظجوک و اس ام اس قالب های نازترین LinkDump
حمل ماینر از چین به ایران |